مدرسه علمیه الزهراء استهبان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ミ صیــــــاد دلـــ♥ـــ ها ミ

21 فروردین 1393 توسط ساجدی

 

74.gif 71.jpg 74.gif


عاشقــــــی پیــــــداست از زاریِ دلـــــ

نیست بیمــــاری چــــو بیمــــاری دلـــــ
علت عاشـــــق زِ علت ها جــــــداست

عشــــق اسطـرلاب اســــرار خــداست



sh_sayad-1.jpg

68.gif79.gif68.gif

فردای روزی که به خاک سپرده بودندش، می روند سر خاک، «آقـــــــــا» هم آنجا بود. زودتر از بقیه آمده بود. می گفت:


«دلـــــــــــم برای صیـــــــــــادم تنگ شده!»

 

sh-sayad93-1.jpg
68.gif79.gif68.gif


دو راه داری: یا می توانی مثل همه ای باشی که می ریزند و می پاشند و دغدغه نان ندارند. در این صورت می توانی به خودت بگویی حالا که من فرمانده ام و همه گوش به فرمان من هستند، اصلاً گم نامی یعنی چی؟ یا این که می توانی خودت را بیندازی وسط میدان، تن به بلا بسپاری، غم دیگران را گوشه دلت قاب کنی و بدون گلایه از مشکلات، عزم کنی با آنها بجنگی.

 


74.gif

 

داستان «علی صیاد شیرازی»، می دانی که از نوع اول نیست. علی، متولد 1323، در کبود گنبد(درگز)، جانشین ستاد کل نیروهای مسلح، کاری کرد که من و تو بعد از سال ها باور کنیم که «درِ باغ شهادت باز، باز است».


74.gif

 

می رفت آن طرف خط، وسط عراقی ها، هر چی بهش می گفتند که آخر مرد حسابی! کجای دنیا، فرمانده نیروی زمینی می رود وسط دشمن؟ می خندید و می گفت که من باید خودم به یقین برسم که آن طرف چه خبر است، بعد نیروهایم را بفرستم.

 


74.gif

 

وقتی پشت بی سیم می گویند که فلان کار باید بشود، باید بدانم که شدنی است. پنج کیلومتری دشمن، صدای همه درآمده بود که چرا صیاد آمده اینجا که احتمال هر خطری هست. او را بغل می کنند و به زور می اندازند توی قایق. با همان لباس نظامی و تجهیزات، می پرد بیرون و شناکنان برمی گردد پیش بچه ها.

74.gif

مراقب تک تک هزینه هایی که در ارتش خرج می شد، بود. یک وقت می آمد و می گفت که فلان جلسه، همه اش اداری نبود، حرف شخصی هم مطرح شد؛ هزینه جلسه را بنویسید به حساب من. لیست تمام تلفن های شخصی خودش را هم داشت.

 


74.gif

 

نماز شبش را که می خواند، تا صبح بیدار می ماند، ما را هم برای نماز بیدار می کرد. بعد از نماز با بچه ها ورزش می کردیم و نهایتاً می رفت سراغ کار. هر روز صبح نیم ساعت تا سه ربع، وقت می گذاشت تا بچه ها درباره هر چه که دوست دارند، حرف بزنند. روزهای جمعه هم می آمد و می گفت که امروز می خواهم یک کار خیر انجام بدهم. بعد وضو می گرفت می رفت داخل آشپزخانه، در را می بست و شروع می کرد به شستن.

74.gif

 


یک شب خواب دیده بود که امام به او می گوید: «شما کارتان درست می شود، نگران نباشید.»

 

21 فروردین78 کارش درست شد…

 

sh-sayad93-2.jpg

68.gif79.gif68.gif


124.gif سالـــــــروز شهــــــادتت مبارکــــــــــــ 124.gif


برامون دعا کنید تا ما هم سرباز خوبـــــــی باشیم برای آقامـــــــــون….


مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: تازه ها لینک ثابت

نظر از: میرزایی [عضو] 
  • الزهراء جویبار
میرزایی

با سلام خدا قوت

گفتم کجا ، گفتا: به خون

گفتم چرا گفتا : جنون

گفتم که کی ؟ گفتا: کنون

گفتم : مرو …خندید و رفت

گرامی باد یاد و خاطره همه شهیدان .

به وبلاگ جویبار هم سر بزنید . یا علی .

1393/01/21 @ 12:21


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدرسه علمیه الزهراء استهبان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تازه ها
    • مناسبات ايام هفته
      • عرفه و عرفات
      • عید قربان
      • عید سعید غدیر مبارک
      • شهادت امام محمد باقر (علیه السلام)
      • شهادت امام جواد (علیه السلام)
    • نجوا با امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
    • گزارش مدرسه
      • اردوی یک روزه فرهنگی پژوهشی
      • کوهنوردی
    • انس با قرآن
      • اهمیت قرآن کریم در زندگی بشر
      • انس پیدا کردن با قرآن
      • نقش قرآن در زندگی بشر
      • شیوه های انس با قرآن
      • آداب انس با قرآن
      • نشانه های انس با قرآن کریم
      • آثار انس با قرآن کریم

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس