ديروز....امروز !
27 دی 1393 توسط ساجدی
مسیولین دیروز چگونه بوده انده و اما مسیولین امروز … قضاوت باشماست!!
یکی ازرزمنده ها میگفت:
می خواستم برم دستشویی. وقتی رسیدم… دیدم همه آفتابه ها خالیَن .
برا پرکردن کردن آفتابه ها باید چند صد متر تا حور(دریاچه) می رفتیم.زورم اومد برم.
یه بسیجی اون طرف وایساده بود.
.
صداش زدم: برادر! میشه این آفتابه رو برام آب کنی؟ اونم آفتابه رو گرفت و رفت.
وقتی آورد دیدم آبی که آورده خیلی کثیفه. بهش گفتـم : اگه از صد متر اونطرف تر آب اورده بودی تمیز تر بودا.
برو تمیزترش رو بیار.
آفتابه رو از من گرفت.
رفت آب تمیز آورد. داد دستـم و آروم رفت.
چند روز بعد… قراربود فرمانده لشکر برامون حرف بزنه. دیدم همون کسی که چند روز پیش برام آب آورده بود، رفت پشت میکروفون!
کسی که امروز بهش میگن:
«سردار شهید مهدی زین الدین»